در جریان تحصن، برخی از حضار به امور روزمره مانند تأخیر در پرداخت مستمری اعتراض میکردند، اما دیگران با فریاد «ما آزادی و قانون میخواهیم» این سخنان را قطع میکردند. با فراخوان جوانان برای تعطیلی بازار، بازاریان به حرکت درآمدند و هزاران نفر در اطراف کنسولگری تجمع کردند. علما و مجتهدان بزرگ شهر نیز به جمعیت پیوستند و در مسجد صمصامخان بست نشستند.
میرهاشم با سخنرانیهای پرشور خود مردم را به مشروطهخواهی فرا میخواند و هشدار میداد: «هرکس به مشروطه خیانت کند، یا به دار آویخته میشود یا کور شده به گدایی میافتد.»
سقوط یک قهرمان: از شهرت تا تکبر
پس از به شهرت رسیدن، رفتار میرهاشم دگرگون شد. او با غرور ادعا میکرد که «مشروطه را من به تبریز آوردم» و با تشریفات و محافظان مسلح حرکت میکرد. او صندوق اعانه مشروطهخواهان را خودسرانه خرج میکرد و به دیدارهای خصوصی با کنسول و ولیعهد میرفت. این رفتارها و especially کتک زدن میرزاحسین واعظ در انجمن تبریز به دلیل انتقاد از او، باعث خشم مردم شد. فشارهای عمومی موجب اخراج او از تبریز شد.
عروج دوباره و خیانت نهایی
اگرچه انجمن تبریز برای دلجویی، او را به عنوان نماینده اولین مجلس شورای ملی انتخاب کرد، اما میرهاشم به زودی به تبریز بازگشت و با تشکیل «انجمن اسلامیه» به مخالفت علنی با مشروطه پرداخت. این انجمن با انتشار فتوایی، مشروطهخواهان را «بابی» و «لامذهب» خواند و جهاد علیه آنان را واجب شمرد. این اقدام به دودستی و درگیری در محلات تبریز دامن زد.
میرهاشم با دریافت ۱۵ هزار تومان از محمدعلیشاه و همکاری با عینالدوله (فرمانفرمای جدید آذربایجان)، به یکی از سران مخالفان مشروطه تبدیل شد. پس از سقوط محله دوهچی به دست مجاهدان، او به تهران گریخت.
پایان تلخ بر دار مجازات
پس از فتح تهران و خلع محمدعلیشاه، میرهاشم که سعی در فرار با لباس مبدل داشت، دستگیر شد. دادگاه او را به دلیل نقش کلیدی در خونریزیهای تبریز و خیانت به مشروطه، محکوم به اعدام کرد. در تاریخ ۱۷ مرداد ۱۲۸۸، او در میدان توپخانه تهران به دار آویخته شد. گفته میشود در آن لحظات، نوشتهای از گناهانش روی سینهاش آویزان بود؛ همان مجازاتی که خود روزی برای خائنان کرده بود.
- کد خبر 2019
- پرینت





